از آن روزی که بار سفر را بسته ای و کوچه غبار شهر را غریبانه پیموده ای آسمان می نالد که لاله ام را چیده اند و شمع می نالد که پروانه ام را کشته اند م من هر شب که موج خاطره هایت به ساحل چشمانم هجوم می آورند با هر قطره اشکی که بر عکس تو می فشانم می نالم که دلم شکسته است.یاورم رفته است عزیزم رفته است.یاد تو تا دنیا است برایم زنده است
زندگی جذبه ی دستی است که می چیند
زندگی نوبر انجیر سیاه در دهان گس تابستان است
زندگی بعد درخت است به چشم حشره
زندگی تجربه ی شب پره در تاریکی است
رندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد
زندگی سوت قطاری است که در خواب پلی می پیچد
زندگی دیدن یک باغچه از شیشه ی مسدود هواپیماست
خبر رفتن موشک به فضا
لمس تنهایی ماه
فکر بوییدن گل در کره ای دیگر
زندگی شستن یک بشقاب است